• امروز : دوشنبه - ۲۶ شهریور - ۱۴۰۳
0
داستان کوتاه

ماجرای «بُهلول و آشپز مکار»

  • کد خبر : 3365
  • 10 آذر 1402 - 23:04
ماجرای «بُهلول و آشپز مکار»
حکایت پندآموز و خواندنی «بُهلول و آشپز مکار» را در ایستگاه داستان جریده می خوانید

به گزارش پایگاه خبری صدای جریده، روزی شخصی از بازار عبور می‌کرد که چشمش به دکان آشپزی افتاد، از بخاری که از سر دیگ آن بلند می‌شد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن می‌گرفت و می‌خورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی!

مردم جمع شدند؛ مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا می‌گذشت، از بهلول تقاضای قضاوت کرد، بهلول به آشپز گفت: آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.

بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت وگفت؟‌ ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت: این چه مدل پول دادن است؟ بهلول گفت که مطابق عدالت است: «کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند»

انتهای پیام/

لینک کوتاه : http://sedayejaride.ir/?p=3365

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.